سامانه نیازهای زندگی امروزی

برای هرگونه سوال در رابطه با این سایت یا هر مشکل دیگری ، با شماره پشتیبانی09919771377 تماس بگیرید. باتشکر مجید فتحی کروش

سامانه نیازهای زندگی امروزی

برای هرگونه سوال در رابطه با این سایت یا هر مشکل دیگری ، با شماره پشتیبانی09919771377 تماس بگیرید. باتشکر مجید فتحی کروش

به وبلاگ من فعلآ خوش امدید!!!!

هدفم از راه اندازی سایت، آموزش هنر و مهارت های لازم

برای پارسی زبانان عزیز

در سراسر دنیاست.

به امید روزی که آگاهی در بین هموطنانم فراگیر شود.

سوالات خود را مطرح فرمایید در حد توان پاسخ خواهم داد.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

وووو

پنجشنبه, ۲۴ شهریور ۱۴۰۱، ۰۸:۴۴ ق.ظ

 

 

 

رسول شاطریان هیچ کارت شناسایی نمونده بود براش. شناسنامه ش گروییِ سه تا بندری و دو تا کتلت تو ساندویچی عبدنبی مانده بود؛
گواهینامه ش دست علی سیگاری؛
کارت ملی ش مطب دکتر ظفرمند؛
شناسنامه ی لیلا و سه تا بچه هاش تو فروشگاه گلِ سرخ... کم آورد. برداشت با آخرین اسکناس تو جیبش رفت داروخونه ی ٢٢بهمن یه بطری الکل گندم خرید و رو پله های سینما فانوس تا ته شیشه را خالی خالی رفت بالا. رضای کراچی دیده بودش گفته بود: نخور خونه خرااااب!
رسول جواب داده بود: کار دارم رضا... برو اینجا وای نسا

نصفه های شب، قبلی که پلیس ها با دستِ بیری زده بشوننش عقب الگانس، لای جمعیتو باز کردم رفتم نزدیکش گفتم: رسول! تو کجا؟ دزدیِ طلافروشی کجا؟
گفت: روزگار آیینه را محتاج خاکستر کند
گفتم: چرت سی چه میگی رسول؟ چه غلطی کردی؟
آه کشید. آهش تا آخرین نفس زندگی یادم نمیره. آه کشید جوری که نه انگار رسول شاطریان، انگار انسان، تمام انسان آه بکشد... گفت: احسانو! گاهی پول قرض نکن از کسی. یه قسمتی از شرفت از مردیت جا میمونه اونجای که رو انداختی. دیگه هم برنمیگرده به تنت... اگه کم آوردی دزدی کن... رسول شاطریان بعدها زندگی ش درست شد، برداشت پول همه را داد. ولی هیچ کدام از مدارکش را پس نگرفت. رفت تمام زندگی ش را داد المثنی کرد. از نو. دوباره.
دیدمش باز هم. حفره هایی توی تنش بود که از اینورش میشد آنور دیگرش را دید. نذاشت بپرسم. گفت: میبینی؟ جاش میمونه. تا قبر.

۰۱/۰۶/۲۴ موافقین ۱ مخالفین ۰
مجید فتحی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی